اقاکمیلاقاکمیل، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

کمیل هدیه الهی

گفتني ها

سلام عزيز دل مامان قربون اون چشاي خوشگلت ماماني دارم خبر هاي خوبي مينويسم چه خبر خبر ازاينكه ديگه به مهد كودك عادت كردي وبا محيطش خودت و وفق دادي اونجا رو خيلي دوست داري مخصوصا مربيتو بهش ميگي آبي يعني ابجي آخه خداييش اونم دوست داشتنييه انشااله از عكسهايي كه توي مهد گرفتم هم ميزارم ...
22 مرداد 1394

گفتني ها

سلام پسر خوشگل مامان خيلي وقته كه نميتونيم سري به وبلاگت بزنيم ومطلبي بزاريم ناراحت نشو مامان جان درست ميشه اخه اين روزها سرمون خيلي شلوغه ماه رمضان هم كه هست خلاصه مامان جان امروز ميخوام برات از مهد رفتنت بگم اخه تصميم گرفتيم تو عزيز دل و بزاريم مهد يه مهد خوب پيدا كرديم ويه مربي خصوصي برات گرفتيم تا فقط هواسش به تو باشه مامان هم هر روز باهات ميره مهد تا توعادت كني ولي داخل پرانتز بگم كه اونجا رو اصلا دوست نداري فقط حياط مهد رو دوست داري اونم به خاطر اسباب بازيهايي كه اونجاست ولي مامان من خيلي ناراحتم چون تو همش اونجا گريه ميكني منم تا تو گريه ميكني زود تر از تو شروع ميكنم به گريه ميدونم كار بديه ولي دست خودم نيست اميدوارم اين مشكلت حل ب...
16 تير 1394

اندر احوالات اين روزها

سلام پسرم فندق ناز مامان نمي دوني اين روزها چقدر شيرين كاري ميكني چه شيطنت ها كه نميكني چه بلبل زبوني ها كه نمكني فقط به خاطر مشغله كاري مامان وبابايي از جمله امتحانات واداره و.....زياد نميتونيم به وبلاگت سر بزنيم از اين شيرين كاريات بگيم اين روزها تا ميگم بريم خونه كسي ميگي نه ميگم چرا فورا اشاره ميكني و ميزني به سرت وميگي اونجا منو ميزنن چقدر بامزه مثل يه طوطي حرفهايي رو كه بهت ميگيم تكرارميكني نامهاي افرادو خوب ميگي مثلا به ابجي مائده مگي ايده به خاله جون ميگي اذر تا عمه جونت و ميبيني ميگي عاما وبوسه بارانش ميكني تا ميگم با عمه امروز چكار كردين فورا دستاتو گاز ميگيري يعني عمه گازم گرفت
20 خرداد 1394